داستایوسکی برای من نویسنده بزرگی هست. نمیگم بیشتر از یه نویسنده، صرفا نویسنده بوده چیزی که باقی خیلی نبودن. شخصیتهای داستانش خیلی قابل همزاد پنداری شدن هست. البته توصیف خود داستایوسکی هم بی دیلیل نیست. اما یکی از خوبیهایی که نوشته های داستایوسکی داره اینه که خیلی قضاوت نداره و فقط مشاهدات رو میگه و اونطوری که هست و در این مورد هم خیلی رادیکال هست. قهرمانهای داستانش معمولا تا لحظه آخر با یه فشار ممتد جلو میرن که در این میان خدا و عشق و خونواده چندبن بار محک زده میشه ... . علاقه بسیار زیادی هم داره که آموزه های دین و خدا و مذهنب رو واقعا به بوته عمل بکشونه،تقریبا توی همه داستاناش این موضوع رو میبنیم.
من آدم جاجوی(قضاوتگر) هستم و خیلی هم خوشم میاد از این خصیصه ام(برخلاف خیلی هاکه اینو خصلت بدی میدونن). داستایوسکی اینطوری هست که میاد کلی متریال برای جاج کردن شخصیتاش در اختیارت میگذاره و خط زمانی رو هم واسه همه شخصیتها تقریبا یکی نگه میداره و خودشم هم قضاوتی نمیکنه ، قضاوتهای بقیه رو میگه و این برای یه آدم جاجو مثل من بهترین چیز ممکنه! عشق میکنم!
دیشب نسخه اینگلیسی برادران کارامازوف رو گرفتم،دوبار فارسیش رو خوندم گفتم یکمی اینگلیسی رو با این تقویت کنیم.