من

The darker the night, the brighter the stars, The deeper the grief, the closer is God!

من

The darker the night, the brighter the stars, The deeper the grief, the closer is God!

سعی میکنم اینجا کمی نور بتابونم. با خودم صحبت کنم. دردل کنم. سنگ و صبور خودم باشم. به خودم حق بدم و از این کارا

آخرین مطالب

رفتن

دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۳۷ ب.ظ

هر روز مصمتر میشم که من نباید بمونم و باید سریعتر بروم.

اما دریغ از یه لحظه تلاش برای رفتن. چرا واقعا مشکلم چیه؟ چرا نمیشینم مثل آدم زبان بخونم که برم؟ خانواده که تکلیفشون مشخصه و کاملا با قضیه اوکی هستن. کار هم اینطوری با آدم رفتار میشه. من معتاد به این بی‌رحمی و بی احترامی هستم که هر روز بهم میشه؟ اگر قرار بر تنهایی هست میتونم جای بهتری تنهایی خودم رو ادامه بدم مگر نه؟

البته این موضوع هم هست که اگر برم اونطرف احتمالا تا چیز تازه ای برای من وجود نخواهد داشت و چون از تاریخچه خودم مشخصه که من بیشتر از ۴ سال کلا تو یه شهر نموندم و بعد از۴ سال نون از روز از نو و روزی از نو. دوست ثابت و اینا برای من وجود نداشته. پس بریم دیگه آقا بریم. نخبه هم که نبودیم بگیم این مملکت برامون کاری کرده و باید براش کار کنیم و از این حرفا. خودمم که از اول عمرم تو پادگان بودم و فکر میکنم تا حد خوبی اصلا برای ممکلتم اوکی بودم دیگه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۹
دیمیتری ایوانویچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی